ادم برفی می اید

21:07 1403/01/08 - sahar

سلام بچه ها حالتون چطوره بچه ها قرار شد اینجا دو پارت بذارم اونجا دو پارت یعنی توی هر وبلاگ دو تا پشت سر هم میذارم که اینطوری راحت تر باشه به هر حال خب بریم برای پارت ۴

شرپیا با این اسمش !آخر آدم چطور می تواند تصور بکند کسی بلند شود از شیکاگو بیاید به شرپیا؟ این می گویند شانس!هه!
این یک دهکده مخصوص اسکی هم نیست. تمام منطقه یک جورایی مرده است. آیا اصلا اینجا کسی به سن و سال من هم زندگی می کند؟ 
خاله گرتا  برف جلوی خاله را کنار زد .  آنگاه در خانه را با زور کشید .در حالی که نفس عمیقی می کشید، گفت:« چوب در خم شده است .»با شانه اش محکم به در کوبید- در باز شد .
خاله گرتا با اینکه لاغر است خیلی زور دارد.
وسایل را یکی یکی به خانه بردم. از گوشه ی چشم چیزی را در باغچه ای برف و آن طرف خیابان دیدم .با کنجکاوی برگشتمو با دقت نگاه کردم. 
چه بود؟
یک آدم برفی ؟
یک آدم برفی با یک جای زخم  صورتش ؟!
وقتی چشم هایم را به هم فشردم تا بهتر ببینم، آدم برفی و حرکت افتاد !

فصل دوم


چشم هایم را مالیدم.
نه آدم برفی تکان نمی خورد.
شالق قرمزش بود که در باد می رقصید.
وقتی که به آن سمت راه افتادم تا آدم برفی را دقیق تر ببینم، برف زیر پوتین هایم قرچ قرج کرد و فشرده شد.
چه آدم برفی عجیبی ! شاخه‌های نازکی بازوانش بودند. یکی از آنها خمیده بود و دیگری مثل شمع سیخ توی هوا ایستاده بود .انگار می خواست برای من دست تکان بدهد. هر شاخه ای در آخرش سه شاخه دیگر داشت که مثل انگشت بودند.
دو تا سنگ گرد و سیاه چشم های آدم برفی بودند، یک هویج کج هم دماغش.  یک سری ریگ ریز هم به جای دهانش بودند که لبخند موذیانه ای می زد. چرا باید آدمکی چنین بداخلاق با برف درست کنند .
فکر کردم چرا نمی توانستم نگاهم را از روی زخم راست صورتش بردارم. خیلی دراز بود و عمیق. گفتم:« عجب» این کلمه محبوب من بود. خاله گتا همیشه می گوید من باید دایره لغاتم را قوی کنم .
ولی آخر آدم چطور می تواند یک آدم برفی با قیافه ای بد خلق، نیشخندی موذیانه و با زخمی روی صورت توصیف کند؟
« جکی بیا کمک من!»  با شنیدن صدای خاله رویم را از آدم برفی گرداندم و توی خیابان سمترا خانه جدیدمان دویدم.
مدت زیادی طول کشید تا اثاثیه را از ماشین خالی کنیم. خاله قابلمه ای را که در آر جعبه بود، روی اجاق گاز کوچک و قدیمی آشپزخانه گذشت و برایمان کاکائو داغ درست کرد.
او تکرار کرد« جای راحتیه.» و لبخندی زند. اما چشم هایی یه تیره اش روی صورت من هست روی صورتم حرکت و مرا برانداز می کردند. فکر می کنم می خواست بفهمد که من راضی ام یا ناراضی.

لطفا لایک کنید امروز کلی پست گذاشتم تازه این از همه‌ی پارت ها بیشتر بود توروخدا😭🙏🏻
فعلا بای 👋🏻😘😍